جدول جو
جدول جو

معنی کان کنی - جستجوی لغت در جدول جو

کان کنی(کَ)
معدنچی گری و کار کردن در معدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جان کن
تصویر جان کن
کسی که در حال جان کندن و جان دادن است، کنایه از سختی کش، برای مثال به یاد لعل او فرهاد جان کن / کننده کوه را چون مرد کان کن (نظامی۲ - ۲۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
ایجاد مانع در پیشرفت کار
فرهنگ فارسی عمید
(کِ نِ)
جان فیتز جرالد. سی و ششمین رئیس جمهور کشور ایالات متحدۀ آمریکای شمالی (1917- 1963 میلادی). وی در 1946 به نمایندگی حزب دموکرات انتخاب شد و سه دوره نمایندۀ مجلس بود. آنگاه در سال 1952 سناتور گردید و در سال 1956 نامزد معاونت ریاست جمهوری شد و در سال 1960 به ریاست جمهوری برگزیده شد و در سال 1963 به قتل رسید. او راست: چرا انگلستان به خواب رفت. سیمای شجاعان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
در تداول مردم فارس، کسی که از زحمت خود می تواند شکم خود را سیر کند. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
انتقام جویی. (فرهنگ فارسی معین). انتقام. قصاص. استقاده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مدارا کن از کین کشی بازگرد
که مردم نیازارد آزادمرد.
نظامی.
رجوع به کین کش شود
لغت نامه دهخدا
(کو کَ / کِ)
قرمساقی کون. مقابل آن کس کشی بود. (آنندراج). و رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
تیره ای از طایفۀ چرام (قسمت دوم از چهار بنیچۀ ایل جاکی کوه کیلویۀ فارس) (از فرهنگ جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ / کِ)
عمل کمان کش. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمان کش شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار واقع در شش هزارگزی جنوب نجف آباد. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 225 تن سکنه. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی زنان قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ نِ / نَ دَ)
استخراج معدن. کاوش کان. رجوع به ترکیبات کان شود
لغت نامه دهخدا
(یَ کَ)
منسوب به کایشکن که از قرای بخارا است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
ممانعت از پیشرفت کار، بهتان و افتراء. (ناظم الاطباء). سعایت. اخلال در امر. موانع برای پیشرفت کاری ایجاد کردن و با کردن صرف شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دریاچه ای به تبت در خطۀ تیاخورسوم و کشمیر در ایالات لاداک در 33 درجه و 26 دقیقه و 33درجه و 50 دقیقه عرض شمالی و 77 درجه و 36 دقیقه و 76 درجه و 6 دقیقه طول شرقی در ارتفاع 4300 گزی. طول آن 163 هزارگز و عرض آن 148 هزارگز است و رودهای بسیار در آن ریزد
لغت نامه دهخدا
(کاپْ پُ)
خانوادۀ معروف فلورانس. - ژینوکاپ نی مدافعنظامی جمهوری شد (1350- 1420 میلادی) ژینوکاپ پنی، رجل سیاسی و مورخ، متولد در فلورانس (1792- 1876 میلادی)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 12500 گزی جنوب مشرق فیض آباد واقع و مربوط به حکومت اعلی بدخشان و متصل به جاده است. این ده بین خط 70 درجه و 41 دقیقه و 43 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کو کُ)
از راه دبر جماع کردن. امردبازی. غلامبارگی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزءدهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 33 هزارگزی شمال کلیبر و 33 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل دارای 225 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. این دهکده از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و از صنایع دستی گلیم می بافند. راه آنجامالرو است. این دهکده از دو محل تشکیل شده یکی بنام خان کندی بالا و دیگر خان کندی پایین. فاصله آن دو 7/5 هزارگز و سکنۀ خان کندی پایین 122 نفر و محل قشلاق ایل چلیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار کنش
تصویر کار کنش
کار کننده عامل. یا اندامهای کار کنش. اعضای عامله: (آنگاه ما را سپس اعتقاد آرزو افتد و چون آرزو بنیرو شود آنگاه اندامهای کار کنش اندر جنبش افتد و آن کار بحاصل شود) (دانشنامه. الهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان کنش
تصویر جان کنش
عمل جان کندن نزع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کان کن
تصویر کان کن
آنکه معدن را کند تا فلز استخراج کند، مقنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار شکنی
تصویر کار شکنی
ممانعت از پیشرفت کار، سخن چینی سیاست نمامی، بهتان افترا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام کشی
تصویر کام کشی
رسیدن به آرزو و امیال، کامیابی، مقابل ناکامی: (... بزرگ منش بود اندر کامروایی) (مقدمه شاهنامه ابو منصور عبدالرزاق. هزاره فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین کشی
تصویر کین کشی
انتقام جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کنی
تصویر کار کنی
عمل و کیفیت کار کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کن
تصویر کار کن
آنکه بکار پردازد کسی که کاری ورزد کارگر مقابل کار فرما: (کار کن هست کار فرما نیست) (تاریخ سلاجقه محمد بن ابراهیم)، عامل کار گزار: (تا غایت که ضریبه خراج در ایام عمال و گماشتگان و کار کنان ماکان بن کاکی... بدویست دینار برسید - 3. {عامل موثر، عضو اداره یا موسسه ای عضو (بدین معنی جمع آن (کارکنان) مستعمل است)، دفتر دار جمعیتی که تحت ریاست زمیندار میباشد، مسهل منضج مقابل جوشانده، بادوام: قماش کار کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
ممانعت از پیشرفت کار
فرهنگ فارسی معین
مقنی گری، چاه جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخلال، اخلالگری، اشکال تراشی، جلوگیری، ممانعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زحمت کشیدن، جان کندن
فرهنگ گویش مازندرانی
جان کندن، در حال مردن، جان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
با بی میلی کاری را به انجام رساندن، با فشار و زحمت کاری
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل ستیزه جویی گاو نر توام با کندن زمین با شاخ و سم
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در آلاشت واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
کاوشگر، ماینر
دیکشنری اردو به فارسی